هاله های ذهنی عبارت اند از الگوها، باورها، تصورات، تجربیات، سازه ها و پیش زمینه های قبلی که باعث می شوند فرد تمام امور زندگی و رفتار و گفتار دیگران را در این هاله ها ترکیب نموده و برداشت های خود را عین حقیقت بپندارد. این طرح واره ها همان برچسب ها، الگوها و کلیشه های تثبیت شده کودکی هستند که ذهن به محض دریافت محرکی خاص، عناصر فوق را در آن قالب ها ترکیب نموده و بلافاصله پیش داوری، ذهن خوانی و قضاوتی احساسی به فرد ارائه می دهد و چون ایشان ذاتا به استفاده از الگوهای آماده گرایش دارد، آنها را به عنوان واقعیت مطلق می پذیرد. چگونگی رویارویی با مشکلات ذهنی، بستگی به الگوهای تعاملی هر فرد دارد که هر کدام از آنها تعیین کننده کیفیت برخورد بالغانه یا نابالغانه اوست. این الگوها عبارت اند از: الگوهای سلطه گر، الگوهای مقابله ای، الگوهای کناره گیر و الگوهای نامنسجم و غیره.
باورهای ذهنی فرد را وا می دارند که بدون پرداختن به روش های علمی و منطقی بخواهد با مشکلات و تعاملات زندگی برخورد نماید.
نمونه هایی از این باورها عبارتند از:
الف- کلیشه های منفی
- حتما زیر سرش بلند شده.
- از رفتارش معلومه که دیگه از من سیر شده.
- رابطه ما هرگز درست بشو نیست باید از او جدا بشم.
- می دانم از من خوشش نمی آید، من فقط خودم را فریب داده ام.
ب- کلیشه های انتقامی
- فرصت از این بهتر نمیشه.
- تا رسوایش نکنم دست بردار نیستم.
- تاکنون تحمل کردم حالا دیگه نوبت منه.
ج- کلیشه های توجیهی و فرافکنی
- هر کس جای من بود همین کار را می کرد.
- چون اون خیانت کرده من هم باید تلافی کنم.
- من تمام تلاشم رو کردم. باعث و بانی همه مشکلات اونه.
ذهن ما هر کدام از عناصر فوق را به صورت مطلق به ما ارائه داده و همه ما بدون تردید ادراکات، احساسات، تفکر و رفتار خود را به صورت امری مطلق، قطعی و لایتغیر پذیرفته و بر واقعی و منطقی بودن آنها اصرار می ورزیم. این است حلقه گمشده که چاشنی انفجازی اختلافات فکری و رفتاری انسان ها را می زند، در حالی که هر کدام از این عناصر انباشته از خطاها و امور غیرواقعی هستند.
به طورکلی تحریف ها شناختی باعث افت انرژی، فرسایش روحی و خودباروری غلط فرد شده و در مقابله با مشکلات موجب احساس مسئولیت نادرست می شود که ذهن تمایل دارد مسئولیت را به یکی از دو نتیجه زیر منتهی کند:
الف- خودسرزنشی
یعنی فرد مسئولیت تمام مشکلات و اشتباهات زندگی را به خود نسبت می دهد که به حس شرم- تقصیر، بی کفایتی و احساس گناه می انجامد.
ب- دگرسرزنشی
که برعکس مورد اول، فرد مسئولیت تمام مشکلات و اشباهات زندگی را فرافکنی نموده و با مقصر شمردن دیگران یا طرف مقابل با انتقادگری و سرززنش زیاد از زیر مسئولیت شانه خالی می کند.
اغلب ما روزانه با برخورد به موضوعی یا دیدن فرد خاص، بر اساس تجربیات سابق یا طرح واره های ذهنی خود بلافاصله احساس خوب یا بد و یا قضاوت و نگرشی مثبت یا منفی پیدا می کنیم؛ درصورتی که ممکن است این موضوع کاملا برعکس ذهنیت قبلی ما بوده باشد ولی ذهن این رابطه را به صورت امری قطعی به ما می قبولاند. بنابراین رابطه احساسات ما با افکار، نگرش ها و رفتارهایمان و نسبت آنها با واقعیت سرشار از خطا بوده و هر چه الگوهای ذهنی فرد در ترکیب این عناصر معیوب باشد ارتباطات بین فردی، خانوادگی و اجتماعی او دچار آسیب گشته، بهداشت روانی وی مختل می شود.